یک برنده چرخش خوش شانس
اشلی ریول : من حدس میزنم کـه در اعماق وجود همه ی ما دوست داریم کـه خودرا تصور کنیم کـه هر چند وقت یکبار میخواهیم کمی ریسک کنیم. بله ؛ ما واقعاً در زندگی غم انگیز و عادی خود جرات داریم. نه هرگونه خطری واقعاً گسترش اعجاب انگيز تصورات رقت انگیز ماست و تنها راه واقعی زندگی ما این اسـت کـه بـه سینما برویم و وانمود کنیم کـه ما ستاره خمیده اي هستیم.
درست کردن اشتباهات در حالی کـه بـه زودی برعکس آویزان میشویم تا هلی کوپتری در حال سقوط باشد. چند بار واقعاً از منطقه اسانی پیله خود خارج شده ودر جایی کـه خطر واقعی اسـت کاری انجام داده اید؟ درست وارد مرحله اشلی رول شوید …
مقدمه: اشلی رول
این پسر ؛ اشلی رول ؛ واقعاً همه ی چیز را کـه دریک چرخش چرخ رولت در لاس وگاس داشت بـه خطر انداخت. در مدتی کـه طول میکشد تا توپ در اطراف لبه پرواز کند و روی تعدادی از ستاره ها بیفتد ؛ همه ی ستاره ها تراز میشوند ؛ همه ی خدایان چرخ را ثابت نگه می دارند و اجازه میدهند توپ بـه یک قرمز یا سیاه بیفتد. و درست همان طور کـه پیشبینی کرده بود ؛ توپ روی قرمز قرار گرفت ودر یک چشم بـه هم زدن ؛ پولش را دو برابر کرد. این یک مرد واقعی اسـت.
اشلی ریول: در بار نشسته است
ماجرا همانگونه کـه خیلی ها شروع میکنند ؛ در حالی کـه با دوستان در یکبار نشسته بود ؛ شروع شد. گفتوگو در مورد چقدر عالی بود کـه بـه لاس وگاس برویم و همه ی چیز را روی میز رولت شرط بگذاریم. صبح روزبعد ؛ وقتی بیشتر افراد عادی هنگام مسواک زدن بـه اسانی بـه این ایده لبخند می زدند ؛ او تصمیم میگیرد کـه چیزی دراین ایده وجود داشته باشد.
حرفه او بـه عنوان بازیکن پوکر بودو در اینکار بسیار موفق بود. هرگز کم ؛ او جوان ؛ آزاد و مجرد بود. او هیچ فرزندی و هیچ تعهدی واقعی نداشت. این آزادترین اسـت کـه ممکن اسـت در زندگی پیدا کند. هرگز فرصتی دیگر برای پیگیری چنین ایده اي وجود نخواهد داشت. همان طور کـه میتوانید تصور کنید ؛ والدین او تمام تلاش خودرا کردند تا از این تلاش دیوانه وار با او صحبت کنند.
یک جوان بسیار قاطع
اما در اعماق وجود او میدانست کـه اکنون یا هرگز وجود ندارد. خانواده و دوستانش کـه وی را ناامید کرده بودند ؛ تصمیم گرفتند از شر همه ی چیزهای غیر ضروری زندگی خود خلاص شوند. همه ی ان تجملات احمقانه اي کـه برای بهتر شدن احساس خود میخریم. ساعت خوب و اتومبیل سریع. همه ی چیز رفت وسایل گران تری را کـه بـه حراج گذاشت و بقیه را فروخت ؛ حتی برای اقلام کوچک تر هم یک فروش گاراژ برگزار کرد. همه ی گفته شد.
او در نهایت با 135000 دلار پول نقد بـه اتمام رسید. یک کتابفروشی انگلیسی نیز برای کمک بـه افزودن پول بیشتر بـه این انبوه وارد عمل شد ودر نتیجه ؛ اشلی نام خانوادگی خودرا بـه Blue Square Revell تغییر داد. کل تلاش شش ماه بـه طول انجامید. حالا وقت ان رسیده بود کـه بـه ایالات متحده برویم و از هتل و کازینو Plaza در لاس وگاس ؛ نوادا دیدن کنیم.
اشلی ریول: چرخش
اشلی ریول یک لباس تاشو استخدام کرد و بـه همراه پدر و مادر و دوستانش کـه در حال حمل بودند ؛ خودرا بـه طبقه بازی رساند. مدیر با او گپ زد و پرسید آیا مطمئن هستید کـه میخواهد تمام پس اندازهای زندگی خودرا با یک چرخش چرخ رولت بپردازد. مدیر پس از آرزوی موفقیت و دست دادن ؛ عقب رفت و بـه کروپیر اجازه داد کار خودرا انجام دهد.
درست قبل از پرتاب توپ ؛ اشلی اعلام کرد کـه “قرمز” رنگ خوش شانس او خواهد بود. بعدا ادعا كرد كه تا لحظه آخر نمي دانست چه رنگي را انتخاب خواهد كرد. توپ بـه نظر میرسید برای همیشه دور لبه میچرخد. سپس فقط برای جهش وحشیانه پایین آمد. و سرانجام ؛ این مسئله حل و فصل شد و اشلی Revell با کند شدن چرخ می توانست نتیجه را ببیند.
فقط یک چرخش متشکرم
ودر آنجا بود ؛ در چند لحظه او پس انداز خودرا بـه $ 270؛000 افزایش داد. برد اشلی ریول در سراسر انگلیس پخش شد. پس از ان ؛ او گفت ؛ “این شگفت انگیزترین تجربه اي بود کـه در تمام زندگی ام داشته ام.” شوخی نکن! اما او در مورد همه ی اینها واقع بین بودو میگفت ؛ “… این یک کار دیوانه کننده بود.
و من همین حالا بـه این فکر میکنم کـه اگر از دست می دادم چه اتفاقی می افتاد. من چیزی برای بازگشت ؛ چیزی برای پوشیدن نداشتم. اما من هنوز دوستانم ؛ خانواده ام را دارم و آن ها همیشه کنار من خواهند بود. بنابر این آن ها بـه من امنیت دادند تا بتوانم اینکار را انجام دهم. ” اما ان جوان احمق نبود. او فقط یک شب پس از یک چرخش ان را صدا کرد و نخواست دوباره خدایان را وسوسه کند.
اشلی ریول
اشلی رول: زندگی غیر مادی
در بازگشت بـه خانه اشلی ریول در دام معمول یک برنده قرار نگرفت. او دریافت کـه با کمتر شادتر اسـت. فروش همه ی چیز بـه او ارزش تجربه بیش از همه ی چیز را آموخت. قبل از این ماجراجویی ؛ او “چیزهای” غیرضروری زیادی در زندگی خود داشت کـه واقعاً ارزش واقعی نداشتند.
او میخواست روی ایجاد خاطرات تمرکز کند. وی پس از خرید موتور برای خود ؛ بـه تور اروپا گشت. و سپس در حالی کـه در هلند بود ؛ با همسر آینده خود دیدار کرد. انها اکنون خوشبختانه با چند بچه ازدواج کرده اند.